کد مطلب:90318 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

سخن علی با دنیا











عن علی علیه السلام قال: انی بفدك فی بعض حیطانها و قد صارت لفاطمه علیهاالسلام فاذا انا بامراه فهجمت علی و فی یدی مسحاه و انا اعمل بها فلما نظرت الیها طار قلبی مما تداخلنی من جمالها فشبهتها بثینه بنت عامر الجحمی و كانت من اجمل نساء قریش، فقالت: یا ابن ابی طالب هل لك ان تتزوج بی فاغنیك عن هذه المسحاه و ادلك علی خزائن الارض، فیكون لك ما بقیت و لعقبك من بعدك! فقلت لها: من انت حتی اخطبك من اهلك، فقالت: انا الدنیا، قال: فارجعی و اطلبی زوجا غیری، فلست من شانی، فاقبلت علی مسحاتی و انشات اقول:


لقد خاب من غرته دنیا دنیه
و ماهی ان غرت قرونا بنائل


اتتنا علی زی العزیز بثینه
و زینتها فی مثل تلك الشمائل


فقلت لها غری سوای فاننی
عزوف من الدنیا و لست بجاهل


و ما انا و الدنیا فان محمدا (ص)
احل صریعا بین تلك الجنادل


و هیهات، امنی بالكنوز و ودها
و اموال قارون و ملك القبائل


الیس جمیعا للفناء مصیرها
و یطلب من خزانها بالطوائل


فغری سوای اننی غیر راغب
بما فیك من عز و ملك و نائل


فقد قنعت نفسی بما قد رزقته
فشانك یا دنیا و اهل الغوائل


فانی اخاف الله یوم لقائه
و اخشی عذابا دائما غیر زائل

[صفحه 193]

علی علیه السلام فرمود: در بعضی باغات فدك كه آن روزها، در تصرف فاطمه علیهاالسلام بود، به اصلاح باغ و بیل زدن مشغول بودم، ناگهان زنی زیبا و با جمال را دیدم كه به سویم می آید، همین كه چشمم به او افتاد، از زیبایی جمال و قامت با اعتدال او دلم پرواز نمود. وی همانند بثینه، دختر عامر، زیباترین زنان قریش، بود.

به من گفت: فرزند ابی طالب، این قدر زحمت و رنج برای چه؟ بیا با من ازدواج كن، تا از زحمت كار آسوده گردی، من با تو عهد می كنم كه گنجینه های زمین را در اختیار تو، قرار دهم كه برای خود و بازماندگانت كفایت كند! گفتم: تو كیستی؟ تا از اهلت تو را خواستگاری نمایم، گفت: من دنیا هستم، گفتم برگرد و شوی دیگری اختیار كن كه من به ازدواج تو رغبت ندارم.

آنگاه بیل را به دست گرفته، این اشعار را سرودم:

بی گمان آن كس كه دنیا او را فریفت زیانكار است و با قرون گذشته نیز، همین عمل انجام داد.

روزی در شكل و شمایل، بثینه، دختر زیبای قریش، نزد من آمده زیور خود را به من نشان داد و از من تقاضای ازدواج كرد، به او گفتم: برو دیگری را فریب ده، چرا كه من از دنیا دل بریده در این امر جاهل نیستم.

مرا با دنیا چه كار؟ و با آنچه ارتباط؟ با اینكه محمد صلی الله علیه و آله و سلم كه بهترین خلق خدا بود، در سنگلاخهای مدینه، به خاك سپرده شد.

هیهات كه آرزوی گنجینه های دنیا و اموال قارون و ملك قبیله های پیشین، داشته باشم، مگر نه این است كه همگی آنان راه فنا و مرگ، در پیش گرفته و از آن پس، از ثروتمندان مطالبه ی دلیل جمع آوری این همه اموال، خواهد شد.

بازگویم به تو ای دنیا، دیگران در انتظار تواند و تو را خواهانند، به سوی آنها روآور و مرا رها كن، من هرگز، به عزت، ملك و سلطنت تو رغبت ندارم.

من به همان اندازه روزی كه مقدر است قناعت نموده و نیازی دیگر ندارم.

این تو و این اهل غوائل و آشوبگرانی كه برای به دست آوردن متاع ناچیز تو، چه

[صفحه 194]

جنایاتی كه مرتكب نشدند. من از خدا در روز لقای او خائف و از عذاب دائم آن روز ترسناك می باشم.


صفحه 193، 194.